چهارمين سالگرد عشقمون مبارک
امروز سالگرد ازدواج من و بابايي بود،متاسفانه سرما خوردم و مادر تازه از بيمارستان مرخقص شده ،همه چي سوت و کور گذشت،برا بابا دو تا هديه ناقابل گرفتم ،اما بابا چيزي برام نگرفته و گفته طلبت،.اما من فک ميکنم وجود تو و خوشبختيمون بهترين هديه است که خدا بهمون عطا کرده. امروز دهمين روزه که از شير بازت کردم ،يه مقدار ضعيف شدي ،اما برخلاف ترس و تصورم اصلا سخت نبودو خيلي راحت با اين موضوع کنار اومديم جفتمون.وضعيت خواب و خوراکت هم عاليه.دامنه ي يادگيري لغاتت خيلي گسترده شده و همه چيز رو بيان ميکني.اما با شيرين زبوني خودت.فردا ني ني هاي دوقلوي زندايي بدنيا ميان و زميني ميشن.به اميد خدا. روز دوم که شير نخوردي شب سوم ساعت سه و پنج د...
نویسنده :
مامان الهام
23:27